فصل چهار، صفحه ی سه..
چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۴۸ ق.ظ
اینجای داستان که رسیدم، تو آمدی
فصل چهار، صفحه ی سه، روز رفتنت!..
آرام در کنار کتابم نشسته ای
ساعت شنی، شمارش معکوس دیدنت..
هر سالِ نو، که میرسم اینجای ماجرا
تکرار می کنم جریان نبودنت
گفتی که زود میگذرد؛ پس چرا هنوز
عادت نکرده ام به هوای ندیدنت؟!
یک حافظ قدیمیِ تا خورده ام که باز
فالی شدم برای تمنای بودنت
من گَردِ روی صفحه ی تقویم بی کسی
عمریست منتظر به صدایی شنیدنت
چیزی به جز همین دل خونی نداشتم
در های و هویِ مصر برای خریدنت!
از بیقراری رخ زیبای تو شدم
نقاش خسته در نوسان کشیدنت
عمریست خاطرات تو را دوره می کنم
فصل چهار، لحظه ناب رسیدنت!
فاطمه یوسفی (شیدا)
1394/12/26
+ فصل4 (زمستان)
+ صفحه3 (ماه سوم:اسفند)
+ روز رفتنش..
تقدیم به تمامی همسران شهدای مدافع حرم
+شیدا شده پس از همه ی اشک های تو
مدهوش از حماسه ی تاریخ گفتنت ..
۹۴/۱۲/۲۶