..شرح شیدایی

!یادداشت های یک مغز مکپوت شده

..شرح شیدایی

!یادداشت های یک مغز مکپوت شده

..شرح شیدایی

¥¥ دانشجویی که نمی خواهد دانش آموز باشد!!
--------------------------------------------------------------
مواد لازم برای تهیه کمپوت مغز:
مغز شیدا + سس مطالعه هایش + کوره نقد
--------------------------------------------------------------
دانشجوی سیاسی در کلام امام خامنه ای (دام عزه):

ʘ معنای صحیح سیاسی بودن دانشگاه ها "قدرت تحلیل سیاسی داشتن" است، نه تبدیل شدن به بلندگویی برای احزاب و گروه های مختلف. چرا که این "عدم استقلال" دور شدن از هدف اصلی "سیاسی شدن دانشگاه ها" است.

ʘ دانشگاه ها باید سیاسی باشند و دانشجو باید سیاسی باشد. یعنی دانشجو باید قدرت تحلیل سیاسی داشته باشد تا جبهه بندی های دنیا را بشناسد؛ تا بفهمد امروز دشمن کجاست و از کجا و با چه ابزاری حمله می کند.
1374/8/10

ʘ در محیط دانشگاه، بعضی ها حوصله ی حرکت ندارند؛ می گویند بگذار کارها را بکنیم، درسمان را بخوانیم، زودتر این ورق پاره را بگیریم و مثلاً دنبال کاری برویم. این ها مشمول بیداری، خیزش و حرکتی که عنوان دانشجویی دارد، نیستند.
1378/9/1

ʘ چیزی که امام حسن مجتبی علیه السلام را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. چیزی که فتنه ی خوارج را به وجود آورد و امیرالمؤمنین علیه السلام را آن طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن گونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود و اِلّا همه ی مردم که بی دین نبودند. تحلیل سیاسی نداشتند. یک شایعه دشمن می انداخت؛ فوراً این شایعه همه جا پخش می شد و همه آن را قبول می کردند!
1372/8/12

Instagram
آخرین نظرات

فاطمه یوسفی (شیدا)                                                              **توجه: شرح و شعر شیدایی در فهرست سمت چپ سایت است

دانشگاه شیراز                                                                            در صفحه اصلی نیست

دانشجوی سال 7 دکترای عمومی

صاحب همان وبلاگ قدیمی که در مشکلات بلاگفا پاک  شد!: alamdar-emam.blogfa.com/علمداران عشق


پیـــ نوشت:

خیمه عباس بود آنجا.. برای خودش .نذر خودش بود. تمام دست نوشته ها و شعر ها.
شیدایش که شد نفهمید چه بر سرش آمد.. ناگهان خیمه ای ساخت و درونش پناه گرفت!

وقتی همه چیز داری چقدر سخت است فهمیدن روزهایی که هیچ چیز نداری..

خیمه اش را بست. نذرش ادا شده بود.. گله ای نداریم آخر.. همینکه اجازه پرواز داد یک دنیا ارزش دارد..

دیگر اینجا جهاد میکنیم.. با سبکی دیگر.. به سبک ژورنالیست های خشن!

میگذاریم لطافت روحمان بماند برای خودمان! آخر خودمان تنها کسیست که سوتفاهم ندارد از خودمان!

برداشتش راست راست است! نه ما را بالا میبرد بیخودی! نه بر سرمان میزند بیخودی تر!

اصلا ما خودمان خوب میداند که بیخودیم! همین خودشناسی برایمان یک دنیا ارزشمند است!

آری تکیه کلام -السلام علیک یا ساقی العطاشا- را برای رفع عطش زمزمه میکردیم دائما..

بالاخره ما را کربلا برد امسال بعد صفر.. قشنگ هم برد. دیوانه کرد و برد.. وقتی برمان گرداند. ناکام شدیم.
بارها گفتیم -ناکام آن است که برود کربلا و " برگردد"-.. همیشه کربلای بی برگشت خواسته بودیم از ارباب!
ناکام آن است که کربلا برد و "همانی که بود" برگردد! نمیدانیم ناکام هستیم یا نه!
نمیدانیم مثل گذشته ها هستیم یا بدتر! اما میدانیم که لیاقت نداشتیم کربلایی ابدی باشیم..
با اینکه قلب را در بین الحرمین به امانت داری حرم اش سپردیم اما هنوز باور نداریم برگشته ایم!
شیدایی برای ما آب و نان نیاورد.. درد جان آورد! و چه خوش است این درد..
دردی از جنس عطش.. عطشی از جنس نیاز به آب حیاتی که در مشک باب الحواجی بی دست است!
اگر انتهای نوشته هایمان نوشتیم "اللهم عجل.." و ظاهر بینان به ناقصی جمله مان نقد کردند ملالی نیست..
مهم این است که این "دو نقطه(..)" ها، خوب میدانند راز دل ما چیست!
رازی که سوز را به جایی رسانده که با جمله دو کلمه ای ناقصی، تنها دردی چند ساله را تسکین میبخشیم..
به حرف هایمان فکر نکنید.. خسته میشوید.. دوست داشتید برایمان دعا کنید.. برای عروج.همین.



#و که دانست که راز دل ما چیست؟
اللهم عجل..

          ¥یاحق¥




1.آرمان:


گاهی دلم برای خودم تنگ می شود!

گاهی میان روح و بدن جنگ می شود!


گاهی تمام صحن جهان ظلم می شود

باران به جای قطره پر از سنگ می شود!


وقتی که کل ارض جهان "کوفه" می شود

یک شب برای "واقعه" آهنگ می شود!


با اینکه ماه ها ز پیام ولی گذشت

تنها حروف قافیه "فرهنگ" می شود!


انکار نیست اینکه سخنران و ماهریم

وقت عمل کُمِیت همه لنگ می شود!


حتی سخن ز نام "عدالت" حرام شد

این "آرمان" به حنجره ها چنگ می شود!


هر شب شده عبادتمان صحنه ی ریا

ایمانمان هر آینه نیرنگ می شود!


"هل من معین" به هم زده آرامش مرا

جانم برای حادثه دلتنگ می شود!


+ آری "خودم" همان کسی هستم که مرده ام

قلبم برای "فاطمه" دلتنگ می شود!                                                                                             


#فاطمه_یوسفی (#شیدا)




2.مناظره:

3.بیزار:

من از تکرار بیزارم، ازین انکار بیزارم
شکسته بال های من، ازین دیوار بیزارم!

ندارم تاب تنهایی، که تن دادم به رسوایی
ربودم راحت لیلی، به دارم کن که طرّارم!

نمانده هیچ جا کامی، به بزم عارفان جامی
بزن سودای ناکامی، که بر هجر تو بیمارم

ز سر بیرون کنم عشقت؟ ز خون گلگون کنم مشکت؟
چه بی رحمی تو بر حالم، الا ای شاه دربارم!

ز عشقت نام من از بس، شنیده هر کس و ناکس
ندارم آبرو زین پس، نکن دیگر تو آزارم

بگیر از من سبویم را و حتی آبرویم را
ولی بنمای رویت را، که بی روی تو در نارم!


#فاطمه_یوسفی (#شیدا)





4. محو حسین-پاییز 93:

دیوانه ات شدیم، ملالی ز عشق نیست
اوقات ما به مستی و میخانه بگذرد

**ما عقل خویش را سر عشق تو باختیم
بگذار عمر ما همه دیوانه بگذرد**

از عقل عاجزیم، گذر کن ز ما اگر
هر شب میان نعره ی مستانه بگذرد!

گر در حدود درد و غم عشق نیستیم
بگذار از کنار تو شادانه بگذرد!

حتی میان هیئت تو فهم روضه نیست
باشد قبول کن که نفهمانه بگذرد!

عمری غریبه ایم ز فهم حقایقت
بگذار این دو روزه، صمیمانه بگذرد!

طعنه زنند اینکه جوانی نکرده ایم
مستیم از آن شباب که پیرانه بگذرد

از بی قراری حرمت عشق می کنیم
مگذار این فراق صبورانه بگذرد

در "روضه باز" های تو شیدا شدیم و مست
مگذار های و هوی جوانانه بگذرد

گویند خوب دست فقیران گرفته ای
ای کاش این حیات، فقیرانه بگذرد

گر صاحب غلامی مان شاه کربلاست
راحت تریم عمر اسیرانه بگذرد!

تا خاک کوی عشق تو گشتیم زر شدیم
دنیای نوکران تو شاهانه بگذرد

ما توبه کرده ایم و امید بسته ایم
معشوق از مرید، کریمانه بگذرد

صد بار مرده ایم وَ هنگام دفنمان
از کوی ما دوباره مسیحانه بگذرد!

تا عقل عاجز است ز عشقت، روا مدار
این روزگار، عاقل و فرزانه بگذرد

ما آشنا شدیم به راهت، رضا نباش
ایام از این به بعد، چو بیگانه بگذرد

در آرزوی بودن با تو، حیاتمان
در صحنه ی نبرد، دلیرانه بگذرد

زائر شدن، لیاقت شیدایی ام نبود
رخصت بده فقیر و غریبانه بگذرد

دل بی لیاقت است، تو بگذار لا اقل
از شهر کربلای تو مستانه بگذرد


گلدسته های شهر شما را که دیده ایم
ساعات ما به سجده ی شکرانه بگذرد!

چون آب از سر همه ی لحظه ها گذشت
شیدا ز راه عشق جسورانه بگذرد!!

#فاطمه_یوسفی (#شیدا)



5. جمعه.36 روز مانده به محرم 93:

تا درکم از خورشید تو، شمع است اینجا
جمع همه پروانه ها جمع است اینجا

برگرد خورشیدت توان سوختن نیست
مرغ تو ام، تا دانه ها جمع است اینجا

در مکتب عرفان عشقت رشد کردم
دانایی فرزانه ها جمع است اینجا

حیرانی روحم شده آرام از عشق
آبادی ویرانه ها جمع است اینجا

دارایی دنیا، فقط عشقت مرا بس
سهمیه ی سالانه ها جمع است اینجا

اصلا" خدا را یافتم در هیئت تو
نابودی بت خانه ها جمع است اینجا

این دست ها بالاست، بهر سینه زن ها
دست خدا هم باز با جمع است اینجا

تا خیمه ات دار المجانین جهان است
عقل همه دیوانه ها جمع است اینجا

در خیمه ی تو، عشق ها اسطوره ای اند
رخدادن افسانه ها جمع است اینجا

تا هست عباس علمدار رشیدت
ناز یکی یکدانه ها جمع است اینجا

شش ماهه ات آقای طفلان جهان است
شاه همه دردانه ها جمع است اینجا

آرامش سرگشتگان نام حسین است
شیدایی شوریده ها جمع است اینجا

چون کلبه ی احزان شود هر خانه بی تو
تا شادی کاشانه ها جمع است اینجا

تا دیدن گلدسته هایت سجده دارد
سجاده شکرانه ها جمع است اینجا

مستان شهر از مشتری های قدیم اند
شهد لب پیمانه ها جمع است اینجا

سرگشتگان جز کوی تو جایی ندارند
تا نعره ی جانانه ها جمع است اینجا

اینجا شراب عشق می نوشند هر دم
جام همه میخانه ها جمع است اینجا

مجنون ِ مجنون اند، لیلی های عالم
شیدایی مستانه ها جمع است اینجا!


 28/6/1393
#فاطمه_یوسفی (#شیدا)




6.روزهای حسرت.. محرم 93

کار دلم به قرص و دوا و طبیب نیست
یک کربلا مرا ببری خوب می شوم!

من هرچه دارم از کرم دیده ی شماست
بی عشق تو،چوسنگ وخس وچوب میشوم!

گر کربلایی ام نکنی هم، نمی روم
یک عمر در فراق تو یعقوب می شوم!

برگ برنده ی همه ی لحظه های من!
در هجمه ها بدون تو مغلوب می شوم

این شعر ها برای تو از جان سروده شد
این ها منم؛ هر آینه مکتوب می شوم!

منفور خلق می شدم آقا بدون تو
با جام عشق روی تو محبوب می شوم!

از راز جذبه های مسیحایی تو مست
در درس های طالب و مطلوب می شوم!

گر خوب سینه زن بشوم حتما آن زمان
بر پست نوکری تو منصوب می شوم!

چون عیب های من همه پاک اند با غمت
بی روضه ات شکسته و معیوب می شوم!

شیدایی ات شده همه ی لحظه های من
هر صبح دم ز شوق تو آشوب می شوم!


#فاطمه_یوسفی (#شیدا)




7.شعری درست سی روز قبل کربلا.. زمستان 93

این روزها، سی روز وقت توبه دارم!
این روزها یک ماه، مانده تا خودت ماه

این روزها چشمم به تقویم و به روز است
این روزها بردی دلم را با خودت ماه

ویزای من، ویزای مجنون، رخصت از تو
این روزها، من، فاطمه، بابا، خودت ماه

می دانم این جا هیچ کس حرفم نفهمید
این روزها افکار من، تنها خودت ماه

این روزها دنیا برایم سخت تنگ است
این روزها با خود ببر من را، خودت ماه

این بار هجرت کرده ام، دریاب روحم
من یافتم در هستی ام، معنا خودت ماه

با یک علم بر دوش، سر دار حسینی
گویا شدی دنباله ی طوبی خودت ماه

باید برای کربلا عمار می ساخت
هستی به دنیای علی، یحیی خودت ماه

شاید به چشمان کسی زیباتری هست
این روزها گویم فقط زیبا خودت ماه

عذری به چشمان پر از شیدایی ام نیست
که دیده ام در هر زمان، هرجا، خودت ماه

هر کار کردم عشق را مخفی بسازم
پنهان ترین عشقی که شد پیدا، خودت ماه

دنیا برای اهل آن باشد غمی نیست
در توشه ام دارایی ام تنها خودت ماه

زنده نمی مانم بدون جذبه هایت
در هیئتت کردی مرا شیدا خودت ماه

هر بار افتادم به دام غفلت از یار
در لحظه های مرده ام عیسی خودت ماه

انگار قفل بی جواب دردهایم
دادی به دست مادرت زهرا، خودت ماه

امروز: آغاز عروج قصه هایم
امروز را آورده ای گویا خودت ماه

دارم می آیم تا فقط با تو بگویم
حرف از سوالم: میخریم آیا خودت ماه؟

گفتی: اگر شیدا شوی آن روز هستم
گفتی به من این را در آن رویا، خودت ماه

آن روز که سنگ مرا چون خاک کردی
آن روز من را کرده ای شیدا خودت ماه

اینک منم سرگشته کرب و بلایت
وقت است دریابی مرا حالا خودت ماه



             اینجای این عکس قدیمی را.. بماند!                                                         با وضو کلیک کنید برای زیارت.. بسم الله
من را ببر در کربلا، اینجا! خودت ماه..                                  

#فاطمه_یوسفی (#شیدا)                                                                               


این جا مجالی برای ثبت همه اشعار و اقوال و احوال نیست..
به همین کفایت کنید..
در همین حد که فهمیدید شیدایی چه بر سر مغز می آورد .. همین که کمپوت مغز را دیدید واجب الدعا شده اید برای عاقل شدنمان! البته ما عقل و عشق را در تضاد و تناقض نمیبینیم.. اما دیگر عرفای قدیم نسخه ای اجباری چیده اند برایمان! ما هم لاجرم باید با این نسخه بسازیم!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی